نوع مقاله : علمی- پژوهشی

نویسندگان

چکیده

عدالت فضایی از مباحثی است که در سال های اخیر در میان برنامه ریزان و جغرافی-دانان اهمیت ویژه ای یافته است. از آن جا که خدمات عمومی شهری ساختاردهنده ی شکل و ماهیت کالبدی، اجتماعی و فضایی شهر می باشد، بی عدالتی در نحوه‌ی توزیع آن، تأثیرجبران ناپذیری برساختار, ماهیت شهر و جدایی گزینی طبقاتی محلات شهر گذاشته و مدیریت شهری را با چالش های جدّی روبرو می کند. براین اساس، هدف نوشتار حاضر، بررسی و تحلیل نحوه ی توزیع خدمات عمومی شهری از دیدگاه عدالت فضایی دریک نمونه ی تجربی (شهر یاسوج) است. عدالت فضایی از دو دیدگاه: برابری مبنا (حداقل دست یابی افراد به فرصت ها) و نیاز مبنا (دست یابی بر اساس نیاز افراد) در توزیع خدمات، با استفاده از پانزده نوع خدمات عمومی شهری مورد توجه قرار گرفته است. روش تحقیق توصیفی- تحلیلی است و برای تحلیل دست یابی ساکنان به خدمات و نیازمندی آنها به خدمات شهری و قیاس آنها برای سنجش عدالت فضایی، روش های جدیدی ارایه شده است. برای معیار دست یابی ساکنان به خدمات شهری از روش تحلیل شبکه ی دسترسی و برای معیار نیاز ساکنان به خدمات شهری، از روش AHP استفاده شده است. قیاس این دو معیار از طریق تحلیل خودهم بستگی فضایی محلی، میزانی برای سنجش معیار یکپارچه ی عدالت فضایی بوده است. نتایج یافته ها در شهر یاسوج بیانگر، دست یابی هشتادوهفت درصدی ساکنان به خدمات شهری بوده است. با این وجود، نابرابری میزان دست یابی به خدمات عمومی در محله های شهر مشهود است. همچنین سطح نیازمندی ساکنان بسیار متغیّر بوده، به گونه ای که تقریباً چهل و پنج درصد از ساکنان در نواحی سه و چهار؛ و به ترتیب شش و هفده درصد ساکنان در نواحی یک و دو، نیازمندی بالایی به خدمات داشته اند. مقایسه ی مکانی این دو شاخص در کل شهر، نشان از بی عدالتی در توزیع خدمات عمومی شهری در محلات مرکزی، جنوب شرقی و غرب شهر یاسوج دارد.
کلیدواژه ها: برنامه ریزی شهری، عدالت فضایی، خدمات عمومی شهری، خود هم بستگی فضایی محلی، شهر یاسوج.

CAPTCHA Image